ھرزه

به لجن زار بیا و صدایم کن
ھمچون آھوی ھرزه ای که
صدا میزند جفت ھرزه تر از خودش را
بیا تا ھمینجا تمام کنیم
داستان مزخرف عشق را
و آنچنان در تن ھای فاسد ھم بتنیم
که بوی متھوع شھوتمان
تف بیندازد بر آخرین شرم پنھان شده در زمین...

مزخرف

میخواستم دوباره مثل همیشه یه حرف چرت و پرتی بزنم که شاید تو خوشت بیاد ازش. ولی دیدم واسه خودم مینویسم نه واسه تو که خودم بعدا به این حرف هام بخندم. در همین فکرها بودم که او گفت:


 پرت گوئی بس است.خفه بشو،پاره بکن،مبادا این مزخرفات بدست کسی بیفتد.

دانشگاه

به تازگی دریافتم دانشگاه جایی است که دانش را به گا میدهد...

کاش

ای کاش میتوانستم تمام خون خودم رو قطره قطره گریه کنم چون هیچکس برای هیچ نبودنم هیچی نکرد...

هیچ

وقتی باور به هیچ می‌رسد
مفهوم ِ هیچ
به هیچ جا بند نمی‌شود.
بند، پاره
من ِ پاره
به بندِ پاره، بند
و پاره‌ها همه پتیاره
و تعلیق ِ جهان
با همین پاره‌هاست
که پا می‌گیرد.